منیره عطائی | خلاقیت و تفاوت
منیره عطائی اردستانی از جمله هنرمندان خوشفکر با اندیشهای متفاوت در حوزه بافت قالی و بافت سنتی پارچه است. او را میتوان در زمره بانوان پیشرو در استفاده از مواد بازیافتی در تولید قالی و پارچه در اصفهان دانست. به گفته خودش، بیش از ده سال است که آرزوی بزرگی را در ذهن خود مرور میکند: هر خانه یک کارخانه نساجی! به همین بهانه به مرور این آرزو از زبان خانم عطائی میپردازیم.
منیره عطائی از کودکی خود میگوید
من از بچگی با صدای دستگاه بافت پارچه بزرگ شدهام. بیشترین خاطرات ما از دوران بچگی، به کار و حرفه پدرم، سید ناصر عطائی اردستانی مربوط میشود. او از نساجان چیرهدست کارخانه شهرضای جدید بود. این کارخانه، یکی از چند کارخانه معروف بافت پارچه در چهارباغ بالای اصفهان بود که هر روز، چندین بار صدای بوق تعویض شیفت آن را میشنیدم. شاید بزرگ شدن من در همان حال و هوا باعث گرایش من به پارچه بافی شده باشد. اما هر چه هست، تار و پود پارچه برای من، یک خاطره فراموشنشدنی از اصفهانِ چند دهه قبل است.
کارخانههای نساجی اصفهان؟
بله، درسته. استان اصفهان از دوره پهلوی، یکی از قطبهای تولید منسوجات در کشور بود. در این شهر، کارخانههای پارچه بافی زیادی قرار داشت. همان طور که گفتم، یکی از این کارخانهها، کارخانه شهرضای جدید بود که پدرم در آن، مشغول به کار بود. من خودم در گذشتهای نه چندان دور، صدای همهمه کارگران کارخانههای بزرگ پارچه بافی اصفهان را شنیده بودم و خود زنده بودن کارخانجات تساجی را دیده بودم. اما افسوس که آنها نیز به مانند زاینده رود به خشکی نشستند. غریدن دستگاههای عظیم صنایع نساجی اصفهان در کدامین صفحات تاریخ محو شد؟
کارخانههایی همچون صنایع پشم، شهرضای جدید، ریسباف، بافناز، وطن، زاینده رود، شهناز، سیمین، پروین، نخ تاب، رحیم زاده و دهش که به مانند لوکوموتیوی، صنعت نساجی کشور را به پیش میراندند. اما بعد از گذشت سالیان متمادی، نمیدانم کارگاههای کوچک و بزرگ منچستر شرق در کدامین لایههای خاک مدفون شده است؟
چه شد که ایده بافت پارچه خانگی در ذهنتان شکل گرفت؟
اواخر دهه هشتاد بود که با پدرم در خصوص دستگاه عبابافی و پارچه بافی گپ و گفتگویی داشتم. با شیرین زبانی و آب و تاب تمام از بافت پارچههای خانگی برایش گفتم و ایده خود را با او در میان گذاشتم. قول داد تا در سفری که به نائین و اردستان داشته باشیم، مرا به خواستهام برساند. اما زمان مهلت نداد و پدرم آسمانی شد. دقیقا پنج سال بعد از آن اتفاق، در عمارت مسعودیه تهران با دیدن دستگاههای زیبای بافت پارچه، شگفتزده شدم. دستگاهها در سالنی مجلل و پر از لباسهای سنتی بافته شده با دستگاههای بافت پارچه قدیمی! واقعا حیرتانگیز بود. با خود میگفتم: “این همان رویای من است!”.
برگشت از تهران و شروع پرسشگری
پدرم کیش باف بود و برایم از کارگاه لُنگ بافی، کیش بافی، چیت سازی، کُدَری بافی و کاربافی در محلات اصفهان، داستانها نقل کرده بود. تا مدتها بعد از برگشت به اصفهان، کارم صرفا جستجوی کارگاههای پارچه بافی بود. هر چه بیشتر جستجو کردم، کمتر یافتم. از این محله به آن محله و از این آدرس به آن آدرس. در این میان تماسهای متعددی با ادارات و ارگانها گرفتم و آواری از بیخبری مسئولین بر سرم خراب شد.
الو معاونت میراث فرهنگی! | بله بله، برید خانه نساجی!!
الو معاونت صنایع دستی! | منسوجات در اطراف اصفهان بافت میشه!!
الو شهرداری اصفهان! | مربوط به ما نمیشه. ما وارد حیطه میراث فرهنگی نمیشیم!!
الو اتحادیه نساجان! | خانم، ما داریم گرسنگی میخوریم. بازار نساجی افتضاحه!!
الو دانشگاه هنر اصفهان! | متقاضی هنر و رشتههای هنر محدوده!!
الو اداره کل صنعت، معدن و تجارت! | ما فقط متولی بافندههای فرش هستیم. اگر بازار فروش خوبی داری، فکر خوبیه!!
پس از هر جستجویی، نه تنها سرنخ، بلکه ناامیدی بازدارندهای را در درونم میریختند. از خود میپرسیدم که آیا کارگاههای کیش بافی، پارچه بافی و لُنگ بافی محو شدهاند؟ اما بالاخره فضای مجازی به کمکم آمد. امروزه به لطف پیدایش فضای مجازی، فرصتی برای مشاهده تولیدات نساجی خانگی و نمایش هنر پارچه بافی در کشورهای دیگر و سایر استانهای ایران فراهم شده است. همین موضوع قدری از اندوه مرا کاهش داده است.
منیره عطائی و عملی کردن ایده!
در همین فضای مجازی بود که به چندین وبسایت و پیج اینستاگرامی پیام دادم. در کمال ناباوری، هیچ کس، پیامم را نگرفت. البته به لطف توسعه منفی اقتصادی کشور در چند سال اخیر، همه خاموشند و شاید هم تعطیل! اما به حکم سخن “سرانجام جوینده، یابنده است”، سرنخی را پیدا کردم. جوابم را در روستای زیارت استان گلستان یافتم. روستایی به غایت فعال در زمینه بافت پارچه سنتی. یکی از فعالین بافت پارچه در این روستا، نامی را به دستم داد که باعث حیرت و تعجب من شد. آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم! جواب دستگاه بافت پارچه سنتی در اصفهان بود. گویا تقدیر چنین رقم خورده بود که فرسنگها از اصفهان دور شوم و دوباره به آغوش آن برگردم. همین موضوع باعث شد که با مهندس علی نجم الدین، سازنده دستگاه بافت پارچه سنتی آشنا شوم.
هدفتان چیست؟
اکنون بعد از ماهها آشنایی من با مهندس علی نجم الدین، رویای دیرینهام که داشتن کارخانه نساجی خانگی بود، محقق شده است. حال که با چم و خم این صنعت خانگی آشنا شدهام، دوست دارم قلمی به دست گیرم و طرحی نو در منسوجات خانگی با رویکرد سبز و پسماند صفر در راستای خودکفایی اقتصادی زنان سرزمینم بیندازم. البته قصد دارم اصفهان را که روزگاری الگوی تولید محصولات نساجی صنعتی بود به سمت تولید منسوجات خانگی پایدار و با صرفه اقتصادی ببرم.
اولین اقدامتان چیست؟
از هفتم مهر ماه ۱۴۰۱، نمایشگاهی در اصفهان برقرار است که قصد دارم برای ترسیم اجزای هدفم در آن حضور داشته باشم. دوازدهمین نمایشگاه تخصصی صنایع دستی، گردشگری و هتلداری اصفهان، قرار است از هفتم تا یازدهم مهر ماه برگزار شود. از تمامی علاقمندان به صنعت بافت سنتی پارچه دعوت میکنم تا از غرفه منیره عطائی (هنر پایدار منیر بافت) بازدید کنند. منتظر شما هستم.
سلام
تالیف و تدوین بسیار زیبا و تلاش بیدریغ بته جقه
ابراز دغدعه هنر و فرهنگ این مملکت در زمانی که فرهنگ و هنر فقط به دست دلسوزان حمایت میشود انگار که بته جقه نقش متولی فرهنگ و هنر را داراست
خانم عطائی عزیز
تشکر از مصاحبه بسیار شیرین و شنیدنی شما
باعث افتخار ماست که هنرمندانی چونان شما را در جمع دوستانه بته جقه داریم. ما هر آنچه که در توان داریم و بیش از آن، پیشکش هنرمندان سرزمینمان خواهیم کرد.
موفق و پایدار باشید