عروسک اعلا و رعنا و داستان عشقی ابرکوهی
عروسک اعلا و رعنا از عروسکهای ابرکوهِ یزد است که داستانی از قرن هفتم قمری را به ذهن میآورد. این عروسک هماکنون پس از سالها مهجوری از حافظه زنان این منطقه سربرآورده است. و همچون یکی از صنایع دستی فراموش شده، آماده احیا و بازآفرینی است. عروسک در فرهنگ این سرزمین از پیشینهای طولانی برخوردار است. وجود عروسکهای “آروس”، “قورجوق”، “لعبتک”، “دُوتوک”، “گلین”، “لیلی”، “لوپتو”، “بازبازک”، “جلی”، “لالبهیگ”، “گلنار”، “بِی”، “آروسک” و “دُهتولوک” موید این قدمت دیرینه است. در شاهنامه فردوسی به عروسکی اشاره شده است که قبل از به دنیا آمدن رستم ساخته و برای زال فرستاده شده است:
یکی کودکی دوختند از حریر
به بالای آن شیر ناخورده شیر
درون آن آگنده موی سمور
برخ بر نگاریده ناهید و مور
عروسک اعلا و رعنا از عروسکهای صاحب هویت دیرینه در کشور ماست که مدتی است مورد توجه عروسکسازان و مجموعهداران کشور قرار گرفته است. این عروسک به افسانه اعلا و رعنا اشاره دارد که در ادامه به داستان آن پرداخته میشود.
عروسک اعلا و رعنا، افسانه است یا واقعیت؟
داستان اعلا و رعنا داستانی قدیمی متعلق به قرن هفتم قمری است که در روستای فیروز آباد ابرکوه اتفاق میافتد. این افسانه از عشق دو جوان به نام علی و رعنا حکایت دارد. اعلی جوانی از طبقه فرودست جامعه آن روز است که عشق دختری از طبقه اشراف دامنگیرش میشود.
با اصرار پی در پی جوان فقیر، حاکم روستا شرطی را بر سر راه علی میگذارد و آن شرط، قبول کردن چوپانی حاکم است. علی، شرط را قبول میکند و دل به دریا زده و هر روز گوسفندان حاکم را به چرا میبرد. روزها و ماهها میگذرد و علی مشتاقتر از روزهای قبل، این وظیفه را به جای میآورد. سرانجام پس از مدت زمانی طولانی که از شروع شرط میگذرد، علی از حاکم روستا درخواست ازدواج با رعنا را میکند، اما حاکم اصرار بر ادامه چوپانی دارد. علی داستان ما سرخورده از رد تقاضا به کارش ادامه میدهد تا اینکه در یکی از روزها اتفاقی افسانهای برای او میافتد.
فرار اعلا با عشق افسونگر
روزی مسافری بر علی وارد میشود و از او تقاضای غذا میکند. علی که قوتی در میان نداشت، گوسفندی از گله خود قربانی میکند و بر سر سفره میگذارد. پس از خوردن غذا، مسافر از علی درخواست میکند که استخوانها رو در میان پوستین گوسفند جمع کند. مرد مهمان بر آن پوستین میدمد و گوسفند قربانی شده دوباره زنده شده و به میان گله میرود.
علی از دیدن چنین صحنهای متحیر شده و از مهمان درخواست میکند که به من آنچنان قدرتی بده که در یک قدم به اندازه چهل قدم بدوم. مهمان درخواست او را اجابت میکند و علی صاحب قدرت دویدن میشود. پس از این حادثه ناب، علی به نزد حاکم رفته و درخواست وفای به عهد میکند، اما حاکم عصبانی شده و دستور به زندانی شدن علی میدهد. علی نیز رعنا را به میان گرفته و با سرعتی خارج از تصور انسان از روستا متواری میشود. پس از آن علی و رعنا در بالای کوهی در نزدیکی روستا زندگی را به سر میبرند.
رعنا عشقش را میسوزاند
از اتفاق یکی از کنیزکان حاکم، روزی رعنا را در کنار چشمه پائین کوه میبیند. و با وسوسه او را متقاعد میکند که علی را تحویل حاکم بدهد. رعنا و کنیز با یک نقشه از قبل طراحی شده و به بهانه شستن لباسها علی را به کنار چشمه میآورد. در همین هنگام، سربازان حاکم نیز در اطراف چشمه به کمین علی مینشینند. کنیز فورا خار و خاشاک به کفش علی میگذارد تا مانع از فرار او شود. به ناگاه سربازان حاکم به سوی علی حمله میکنند و علی کفشهایش را پوشیده و پا به فرار میگذارد. خارها، پای علی را مجروح میکند و ادامه فرار را بر او سختتر میکند. در نزدیکی غاری که این دو در آن زندگی میکردند، زانوی علی به سنگی برمیخورد که هماکنون به نام “زانوی اعلا” معروف است.
سرانجام اعلا و رعنا چه شد؟
علی پس از این حادثه به زندان حاکم میافتد و در آنجا جان خود را از دست میدهد. رعنا نیز پس از مدتی به وسلیه برادر خود سر به نیست میشود. هماکنون بنایی تاریخی در روستای فیروزآباد وجود دارد که به نام مقبره اعلا شناخته میشود. محلیها این مکان را مزار اعلا میدانند. این مقبره که به مقبره اعلا معروف است، در سال ۱۳۸۶ به ثبت آثار ملی ایران رسید.
سلام این عروسک رو کسی احیا کرده؟ یه جایی خوندم که توی ابرقو احیا شده.
سلام عزیز
تاریخی که برای احیا در ابرقو اعلام شده اواخر سال 1399 هست. قبل از این تاریخ یعنی در فاصله اواخر 1398 تا اوایل 1399 این عروسکها توسط مجموعه بته جقه (آوا سادات عطائی) احیا شده بود. نسخه تکمیل شده این عروسکها به همراه مستندات ویدئویی در حین مرمت موجود هست.